سرگذشتی بر یک سرآغاز

گزارش یک قتل

من یک قاتلم! حکایت قتل او اما، شاید برای همه ی شما هم اتفاق افتاده باشد.

حال و روز خوبی نداشت و در گوشه ای کز کرده بود. نه آب میخورد و نه غذایی برایش اشتها آور بود. نفس های گهی تند و گهی خسته ی او هم خبری از سرِّ درونش نداشت. از بیست سال پیش سخن میگویم! نه دوایی بود و نه دکتری! ولی تنها هم نبود. او همسری مهربان داشت که از زمان بیمار شدنش، مدام خود را به در و دیوار قفس میکوبید و گویی چیزی را جستجو میکرد.

این یک جفت عروس هلندی زیبا، اولین پرنده هایی بودند که میهمان خانه ی ما شده بودند. فروشنده ، اطلاعات مناسبی در اختیارم نگذاشته بود. خودم هم البته بی تقصیر نبودم. اطلاعاتم برای نگهداری این پرندگان کافی نبود.

همه ی اهل خانه غمزده بودیم و هیچ کمکی از ما بر نمی آمد. چون او دیگر یک حیوان خانگی نبود! او عضوی از خانواده بود. هم سرپرستش بودیم هم سنگ صبورمان بود. گاه، میهمان سفره مان بود و گاه همبازی کودکان…

از اینترنت هم خبری نبود. پدرم با یک گوشی موبایل که صفحه ای آبی رنگ داشت و بهترین امکاناتش صدای پولی فونیک آن بود، در حال مرور لیست مخاطبینش بود.

ناگهان با صدایی بلند تر از معمول گفت : “بیا و ببین چی پیدا کردم؟! ” با شانه های افتاده ام بسویش رفتم و او شماره ای را نشانم داد. گویا یکی از دوستانش را پیدا کرده بود که سالها در کار پرورش پرندگان زینتی بود. بسیار خوشحال شدم و پس از تماس با او و شرح حال عروس مان، نسخه ای پیچید! یک عدد مولتی ویتامین کودکان قابل تهیه از داروخانه !! پدرم به سرعت آن را تهیه کرد و کار را به من سپرد. خودش دلش را نداشت.

پرنده را از قفس بیرون آورده و با یک دست مهارش کردم. با دستی دیگر قطره را آرام به دهانش ریختم. دست و پا میزد. اما زور من بسیار بیشتر از تقلای او بود… پس از کمی فرصت به او برای بار دوم قطره را به دهانش ریختم این بار اما ، قطره اثر کرده بود! او از درد و رنج رهایی یافت. این رهایی اش اما ابدی بود. پرنده ی بیچاره مانند تکه چوبی خشک شد…

گزارش محکمه

این اتفاق بسیار دردناک تر از چیزی بود که به نظر میرسید. من به قتل نیمه عمد متهم شدم! و در انزوای خود ، بارها خود را محاکمه و تعزیر میکردم. حکم نهایی کسی که یک عروس را با دستان خود خفه میکند چه می توانست باشد؟

من اما خود را به زندگی محکوم کردم. به زندگی بخشیدن!

و اکنون پس از سالها تحقیق ، تجربه و کسب دانش ، آغازگر راهی هستم که هدف اصلی ام ادای دین به زمینم ، خاکم ، طبیعت و هرچه در دامن دارد است.

همراه شو عزیز.

با احترام.

مهدی رضائیون – مدیر عامل مجموعه دانه سرا